پروفسور حمید مولانا

مهندسی فرهنگی، از جمله هدایت فرهنگ عمومی، بدون هدف قابل اجرا نیست. اگر اهداف و پیش فرض ها مشخص نباشد راه مهندسی به جایی نخواهد رسید. این اهداف و پیش فرض ها دقیقاً چیست، از کجا سرچشمه گرفته، از کدام مکتب مهندسی فرهنگی آبیاری شده، چه مقدار از این اهداف وارداتی بوده و چه مقدار بومی و اصیل است؟

 ذهنیت ما درباره فرهنگ، فرهنگ عمومی، و مهندسی فرهنگی خیلی مهمتر از سیاستگذاری، برنامه ریزی و تنظیم قوانین و مقررات مربوط به فرهنگ است. اگر اهداف مشخص نباشد، سیاستگذاری و برنامه ریزی و مقررات و قوانین تابع پیش فرض هایی خواهد بود که دیگران در ذهنیت ما جایگزین کرده اند بدون اینکه خود از آنها آگاهی داشته باشیم.

 

در مقاله گذشته به سه مکتب فکری که در جهان غرب بیشتر مورد بحث قرار گرفته و ذهنیت های فرهنگ، به ویژه فرهنگ عمومی، آنها را در بر می گیرد اشاره کردم و یادآوری شد که متأسفانه این مکتب ها که در مهندسی فرهنگی بین نخبگان و دولتمردان غرب زده ممالک اسلامی نیز معمول است، ذهنیت آنها را نیز آلوده کرده است.

 این سه مکتب عبارتند از(1) مکتب جامعه و فرهنگ توده وار، (2) نظریه جبر فن آوری، و (3) پیش فرض و مکتب اقتصاد سیاسی. با نقد این سه مکتب پیشنهاد کردیم که اگر ما بخواهیم مشکلاتی که حوزه فرهنگ عمومی و انقلاب اسلامی ایران را احاطه کرده است تبیین کنیم، باید چارچوب و نظریه ای را در مورد مهندسی فرهنگی گسترش دهیم که ورای سلطه فلسفی و اقتصادی حرکت کند و از طریق انشقاق در قطب های متنوع وحدت را به وجود آورد. ما این نظریه را نظریه و مکتب متعالی یا وحدت گرا و رهائی بخش می نامیم. در این مکتب، فرهنگ در محتوا و نوع نه فرهنگ ذره ای و توده ای است و نه فرهنگ طبقاتی و ابزاری، بلکه ارزش های متعالی است که این نوع فرهنگ را هدایت می کند.

برخی از ویژگی های عمده این نظریه را می توان به شرح ذیل خلاصه کرد:

¤ یگانگی خدا، انسان و طبیعت و جهان بینی وحدت گرا و یکتاپرستانه آن؛

¤ اهمیت و اولویت اخلاقیات، زیبائی شناسی، و معنویات؛

¤ ابعاد رهائی، انقلاب انسانی و حذف ستمگری؛

¤ برتری نظام های ارزشی و فرهنگی بر متغیرهای سیاسی، اقتصادی و فن آوری؛

¤ تاکید بر ارتباطات به مثابه یک فرآیند همگرا و بر بحث ابزارهای ارتباطی که وسایل نیل به نوآوری های تکنولوژیک، مدیریت و کنترل ماهرانه امور هستند؛

¤ پایبندی و وفاداری به مفاهیم جامعه بزرگ بشریت(امت) و کرامت و عزت انسانی؛

¤ خوداتکا و رشد و تکامل با تأکید بر توان بالقوه منابع داخلی؛

¤ همگرائی فرایندهای نوآور و سنتی با دیدگاه غیرخطی در قبال توسعه؛

¤ مشارکت مردمی در برنامه ریزی و اجرای توسعه با اتکا به خود و با تأکید بر استراتژی رشد از پائین به بالا و نه بالا به پائین؛

¤ نفی سرمایه داری و سوسیالیسم اسراف گرا، انحصارگرا و دولتی به نفع نظام های بومی عدالتخواه و عدالت گرای سیاسی و اقتصادی.

مفهوم و نظریه مهندسی فرهنگی متعالی در چنین مکتب وحدت گرا و رهائی بخش نه تنها بر ارزش های سنتی، فرهنگی و الهی تأکید می ورزد، بلکه بر اتکای به خود و نه مکتب های سه گانه ذکر شده، و با ابتکارات مردمی و ایدئولوژی خودی و استقلال از لیبرالیسم، سوسیالیسم و مارکسیسم نیز صحه می گذارد.

 گاهی بیگانه می تواند برای انسان خانه بسازد، اما بیگانه نمی تواند به انسان مباهات و اعتماد به نفس بدهد. قطعا بی نظیرترین، منتقدانه ترین و بنیادی ترین جنبه های مکتب فرهنگ متعالی ماهیت وحدت گرا و رهائی بخش و معنوی آن است. از آنجائی که این نظریه مرزهای اگزیستانسیالیسم و انسان گرائی مادی و سکولاریستی را پشت سر می گذارد، تا آنجا که به خدا، انسان، و طبیعت مربوط می شود، در قبال تحول انسانی از دیدگاهی همه جانبه و همگرا برخوردار است.

 فرهنگ در این چهارچوب پدیده ای گسترده تر از سازه های صرف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است. مفهوم رهائی در این نظریه به مفهوم آزاد شدن از الزامات و اسارت شخصی است، نوعی از رهائی که در درون فرد تحقق می یابد. مکتب وحدت گرا و رهائی بخش فرهنگ نه توسعه اقتصادی و سیاسی را مهمترین هدف فرهنگ متعالی می داند و نه آن را نفی می کند، بلکه صرفا بر اهمیت و نه بر سلطه توسعه فرهنگی، اجتماعی و فردی تأکید می ورزد.

 

در اینجا ما از اصطلاحات وحدت گرائی و رهائی بخش در مفاهیم کلی فلسفی و معرفت شناسانه آنها استفاده می کنیم. برخورد نظریه وحدت گرا و رهائی بخش با رشد یک جامعه در چهارچوب ارزش های ویژه فرهنگی صورت می گیرد. این نوع از برخورد به توسعه جهت خاصی می دهد و راه آن را هموار می سازد. برخورد نظریه و نگرش وحدت گرا و رهائی بخش در ارتباط بااستراتژی هائی که سعی در تغییر ارزش ها و رفتارها دارند این است که با در نظر گرفتن هسته متحد و وحدت گرای ارزش اجتماعی و همچنین با در نظر گرفتن جهان بینی خود به ارزیابی این استراتژی ها بپردازند تا پایگاه فرهنگی جامعه را حفظ کنند.

 کوتاه سخن آنکه، تغییر نباید با نادیده گرفتن ارزش های محوری فرهنگی، دینی، و سنتی نظام دنبال شود. مردم با شناخت ارزش های محوری و نظام اعتقادی تشویق می شوند تا به عنوان کارگزار در توسعه و تکاملی که متعلق به خود آنان است، شرکت جویند. دگرگونی اجتماعی در جامعه نمی تواند بر تصادف، دوگانگی و ناهماهنگی استوار باشد. برای این مکتب فکری، فقط یک وجود، یک واقعیت غایی، یک مطلق، و یک شمول مطلق وجود دارد.

از نظر ما آزادی و به ویژه آزادی بیان به سبب فرآیند تدریجی همگن سازی فرهنگی به مخاطره افتاده است، از نظر مکتب وحدت گرا و رهائی بخش این فرآیند در حقیقت فرآورده فرعی نظام های ارتباطی و حمل و نقل جهانی است. استراتژی های کنونی مهندسی فرهنگی تحت سه مکتب جامعه توده وار، جبر فن آوری، و اقتصاد سیاسی، میزان آزادی فرهنگی را به حداقل رسانده اند.

 هنگامی که جوامع در معرض تهاجم فرهنگی قرار می گیرند، واقعیت را از دیدگاه به اصطلاح مهاجمان می بینند. در بسیاری از نظام های آموزشی امروز، حق عمل از ستم دیدگان برای تبدیل شدن به انسان کامل سلب شده است. تنها هنگامی که ستم دیدگان، ستم پیشه را می شناسند و به مبارزه سازمان یافته برای رهائی می پیوندند، شروع به باور خویش می کنند. در مهندسی فرهنگی وحدت گرا و رهائی بخش، شهروندان جامعه کارسازند و نه الزاما کارپذیر.

  

منبع: کیهان