فرهنگ اسلامی و فرهنگ کشور را ـ که شورای عالی انقلاب فرهنگی هدف هایی را برای آن تعقیب می کند ـ به فرهنگ آموزشی و تحصیلی و کلاسی و مدرسی منحصر نکنیم؛ بلکه بخشی از این فرهنگ، فرهنگ عمومی است که نفس حضور وزارت ارشاد در این مجموعه و آشنایی ها و آگاهی هایی که اعضای این جلسه به اختلاف در مسایل گوناگون فرهنگی دارند، خود شاهد بر این است که به این بدنه و این قسمت هم اهتمام زیادی شده است. در مسأله فرهنگ عمومی، همین که مشاهده می کنیم در جامعه ما ـ مثلاً در پیچ و خم ادارات و دستگاه های دولتی و بخصوص در بعضی از ارگان ها که شکایت زیادی از آنها می شود ـ کارهای مردم روان انجام نمی گیرد و امروز و فردا می شود و دردمندانه و دلسوزانه با کار مردم برخورد نمی گردد، به خاطر یک نقص و بیماری فرهنگی است. یا اگر مشاهده می کنیم که افراد کارآمد فکری ما در دانشگاه ها و کارگاه ها و مراکز تحقیق، به نوآوری هایی که برای یک محقق، نان و آب و شهرتی ندارد، اما زحمت زیادی دارد، کمتر تن می دهند و به کارهای آسان تر و سهل تر تسلیم می شوند، یک بیماری فرهنگی است. ما چگونه می توانیم روح کار، جدیت در کار، وجدان کار، پی گیری کار و سلامت کار را در طرح های توسعه اقتصادی خودمان در نظر بگیریم؛ بدون اینکه فرهنگ عمومی جامعه را بالا ببریم و فرهنگ کار و وجدان کار و معلومات مربوط به کار را به آنها تزریق کنیم؟ پس، می بینید که به فرهنگ برگشت. اگر ما روی فرهنگ عمومی کار نکنیم، در توسعه ی اقتصادی هم خواهیم ماند. این تازه در صورتی است که ما محور را توسعه ی اقتصادی بگیریم البته در جامعه اسلامی، محور این نیست؛ توسعه ی اقتصادی وسیله است. به هر حال، از هر طرف که حرکت می کنیم، می بینیم که به فرهنگ می رسیم و راه ها واقعاً به فرهنگ ختم می شود. برای فرهنگ باید کار کرد. فرهنگ عمومی یعنی همه آن چیزی که فرهنگ جامعه را تشکیل می دهد. ببینید ما یک جامعه ی بزرگی هستیم نزدیک به شصت میلیون آدم که از این شصت میلیون تعدادی در حال تربیتند، تعدادی از مرحله رشد تربیتی گذشتند و وارد بازار زندگی شدند همه اینها به طور مداوم احتیاج دارند به دمیدن فکر درست و فرهنگ درست و اخلاق درست
رهنمودهای مقام معظم رهبری در فرهنگ عمومی 23/10/82
مسألهى فرهنگ به معناى خاص یعنى اخلاق، رفتار، فضائل، معنویات و عقاید در جامعه است که بایستى پیشرفت، پالایش و رشد پیدا کند؛ رشد فرهنگى و اخلاقى. ما واقعاً باید ببینیم که بر اثر تلاشهاى فرهنگى ما - چه در قوهى مقننه، چه در قوهى مجریه، چه در مجموعهى شوراى عالى انقلاب فرهنگى - چه کارهایى انجام گرفته که براى نسل جوان راهِ روشن و زمینهى رشد و تحرک را در زمینهى اعتلاى فرهنگى بهوجود آورده است؛ این را واقعاً باید سنجید و براساس آن پیش رفت.
ما نمىخواهیم با نگاه افراطى به مقولهى فرهنگ نگاه کنیم؛ بایستى نگاه معقول اسلامى را ملاک قرار داد و نوع برخورد با آن را بر طبق ضوابطى که معارف و الگوهاى اسلامى به ما نشان مىدهد، تنظیم کرد. برخورد افراطى، از دو سو امکانپذیر است و تصور مىشود: یکى از این طرف که ما مقولهى فرهنگ را مقولهیى غیرقابل اداره و غیرقابل مدیریت بدانیم؛ مقولهیى رها و خود رو که نباید سربهسرش گذاشت و وارد آن شد و با این منطق که با فرهنگ مردم نمىشود کارى کرد؛ نمىشود الگوهاى فرهنگى را به مردم داد؛ نمىشود مردم را در زمینهى مسائل فرهنگى پیش برد، مقولهى فرهنگ عمومى مردم و رشد فرهنگى آنها را رها کرد، که متأسفانه این تفکر در جاهایى هست و عدهیى طرفدار رها کردن و بىاعتنایى و بىنظارتى در امر فرهنگ هستند. این تفکر، تفکر درستى نیست و افراطى است. در مقابل آن، تفکر افراطى دیگرى وجود دارد که آن سختگیرى خشن و نظارت کنترلآمیزِ بسیار دقیق - چه در زمینهى فرهنگ عمومى، چه حتى در زمینهى مسائل و اخلاق شخصى؛ قالبگیرى کردن و قالبها را تحمیل کردن - است. این تفکر هم به همان اندازه غلط است. نه مىشود فرهنگ را در جامعه رها کرد که هرچه پیش آمد، پیش بیاید، نه مىشود آنطور سختگیریهاى غلطى را که نه ممکن است و نه مفید، الگو قرار داد.
آنچه که در مقولهى فرهنگ بر عهدهى حکومت است، عبارت است از نظارت هوشمندانه، متفکرانه، آگاهانه، مراقبت از هرز روىِ نیروها و هرزهرویىِ علف هرزهها، هدایت جامعه به سمت درست، کمک به رشد و ترقى فرهنگى افراد جامعه؛ باید به این همه مجموعهى انسان و بخصوص جوان که در جامعه هستند، کمک کرد تا بتوانند راه صحیح و رشد خود را پیش ببرند. ما نه معتقد به ولنگارى و رها سازى هستیم، که به هرج و مرج خواهد انجامید، نه معتقد به سختگیرى شدید؛ اما معتقد به نظارت، مدیریت، دقت در برنامهریزى و شناخت درست از واقعیات هستیم.
امروز همان کسانى که ادعاى آزادى مىکنند و دم از لیبرال بودن مىزنند، پیچیدهترین و دقیقترین و ظریفترین شیوهى کنترل را بر روى فرهنگ کشورهاى خودشان، بلکه سراسر دنیا، اعمال مىکنند و سعى دارند که فرهنگ خود را به کشورهاى دیگر منتقل و تزریق کنند. در این فرهنگ تحمیلى و تزریقى اسم آزادى هست، ولى حقیقتِ آزادى نیست؛ آزادى تا آنجا هست که با منافع سرمایهدارها و کمپانیها و مجموعههاى قدرتمند و ثروتمند و زرمند و زورمند جهانى اصطکاک پیدا نکند؛ اما این فرهنگ در قبال مسائل اخلاقى و فضیلت و... کاملاً آزاد است و در قبال تعدى و تجاوز به معنویت هم در آزادى مطلق است؛ لیکن حدود بسیار دقیق و سختگیرانهیى وجود دارد که به منافع قدرتهایى که منبع و منشأ این تزریق و تهاجم فرهنگى در جهان هستند، تعدى نشود.
در همین زمینه باید کجرویها و انحرافها دیده شود تا به نام آزادى دچار بىبندوبارى نشویم؛ چون آزادى مرز بسیار ظریف و دقیقى با بىبندوبارى دارد؛ باید مراقب بود که به عنوان و نام آزادى در گرداب بىبندوبارى نیفتیم؛ زیرا بىبندوبارى در نهایت منتهى خواهد شد به نفى آزادى و خودِ هرج و مرج، وجود استبداد، تحمیل و فشار را توجیه و زمینه را براى استبداد فراهم مىکند.
آزادى را باید در همان جمعهاى مناظره و مقابله و صحبت کردن و استدلال و منطق و... آورد؛ البته آزادى لازم است؛ اما حد آن هم باید مشخص باشد. همه مىتوانند در محیطهاى علمى و تخصصى حرف بزنند. یکى بگوید، دیگرى جواب بدهد؛ یکى استدلال کند، یکى رد. این، باعث مىشود که رشد فکرى در این زمینهها بهوجود بیاید؛ در این شکى نیست؛ اما به هیچوجه مصلحت نیست که انسان اجازه بدهد که در محیط جامعه بىبندوبارى و هرزگى و... رشد پیدا کند. در این زمینه همهى دستگاهها مخاطب ما هستند؛ اینطور نیست که دستگاهى مورد خطاب باشد و دستگاه دیگرى نباشد؛ نه، بلکه همهى کسانى که در همین زمینهها مسؤولیت و حوزهى نفوذ و حوزهى تأثیرگذارىیى دارند، مخاطب این مطلب هستند.
در مقولهى فرهنگ، رفتارِ حکومت باید دلسوزانه و مثل رفتار باغبان باشد. باغبان بهنگام نهال مىکارد، بهنگام آبیارى مىکند، بهنگام هرس مىکند، بهنگام سمپاشى مىکند و بهنگام هم میوهچینى. باید فضاى فرهنگى کشور را باغبانى کرد؛ یعنى مسؤولانه و با دقت این مقوله را دنبال کرد.